گزیده ای از بیانات رهبری در دیدار با اعضای انجمن های اسلامی: مطالبهی بنده از شما عزیزان من و فرزندان من: شما باید نقش ایفا کنید برای اینکه همسالان خودتان را -جوانان دوران دبیرستان را که با شما همسال هستند- طبق این تعریف درست بار بیاورید و کمک کنید آنها اینجوری بشوند؛ وظیفهی انجمنهای اسلامی این است. طبعاً، [این] در صورتی امکانپذیر است که در ساخت خود و در خودسازی توفیقی به دست آورده باشید.هم خودسازی کنید، هم دگرسازی کنید. ((1/اردیبهشت/95))
- پنج شنبه سی و یک شهریور ماه نود، ساعت هفت و نیم صبح، اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان استان البرز...
بیقرارم، پله ها را دو تا یکی رد می کنم، مثل اینکه به موقع رسیده ام، جمع بچه ها جمع است، همه عازم سفریم، مسئول اتحادیه طی یک خوشامد گویی و یادآوری چند نکته، بچه ها را یکی یکی از زیر قرآن رد می کند. سوار اتوبوس شده و حرکت می کنیم....
صدای اذان ظهر طنین انداز است به مقصد رسیده ایم. نماز ظهر و عصر را در حرم مطهر بجا می آوریم و به محل استقرارمان که یک حسینیه است می رویم. هنوز خستگی راه از تنمان بیرون نرفته که می بینیم به سخنرانی آقای میلانی گوش سپرده ایم. باز هم پرسش و پاسخ های همیشگی، باز هم شبهات بی پایان من! تازه صحبت بالا گرفته بود که شنیدم می گویند آماده کوهنوردی شوید!! با کلی غر و لُند که این چه وقت کوهنوردی است! کفش مناسب نداریم! لباس مناسب نداریم! راهی شدیم غافل از اینکه این یک کوه نیست، میعادگاه عشاق سرگردان است، می ناب مستان است.....
در آن هوای گرگ و میش از کوه بالا می رفتیم، چه نور سبز عجیبی! چه حال و هوای غریبی داشتیم! به آن بالا که رسیدیم نماز مغرب و عشاء را بجا آورده راه رفته را بازگشتیم، اما چه بازگشتی! همه بیقرار، همه بیجان، گویی نیمی از وجودمان را آن بالا جا گذاشته ایم. این خاک که من با کفش روی آن قدم می گذارم روزی خضر نبی با جان پیموده اند، این خاک را باید بوسید....
- جمعه اول مهر نود، ساعت سه صبح، مسجد جمکران....
120 نفریم. همگی یابن الزهرا(س) گویان وارد مسجد می شویم. همه نگاهمان می کنند، بعضی ها خسته، بعضی ها دلشکسته، پس از نجواهای شبانه نماز صبح را اقامه می کنیم و به محل استقرارمان باز می گردیم. پس از کمی استراحت موضوع عجیبی توجه مان را به خود جلب می کند: "نشست با طلاب خارجی"
همانطور که حدس می زدم هم دیدنی بود، هم شنیدنی، هم بوییدنی... وقتی یکی در مورد مقام معظم رهبری پرسید، دیدنی بود چشمانشان وقتی با اشک پاسخ داد: "او که جان من است ..."
شنیدنی بود وقتی می گفت: "دوست داشتن را یاد بگیرید." وقتی گفتند ما به هوای شهدا و امام(ره) آمده ایم عرق بر پیشانیم نشسست انگار راست می گفتند که جامعه الزهرا(س) بهشت است. بوییدنی بود. بوی بهشت می دادند. نماز آخرمان را در حرم خواندیم و در راه برگشت سری به بازار زدیم، سوغاتی هایمان را خریدیم که مبادا خواهر کوچکم از بی سوغاتی در خانه راهم ندهد...
- جمعه یک مهر نود، ساعت چهار بعد از ظهر، اتوبان قم - تهران ...
یکی از پرخاطره ترین سفرهایم را به امید تکرارش در صحیفه ی عمرم، به پایان می رسانم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد(ص)
دانش آموز انجمنی(مریم نیکویی)
اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان استان البرز
برای دیدن مابقی عکسهای اردوی قم اینجا را کلیک کنید.
بازدید امروز: 803
بازدید دیروز: 42
کل بازدیدها: 738810